برداشتهای ما از طبیعتِ حیوانات و استدلال معیوبمان دربارهی معنای ضمنی این برداشتها به نگرشهای گونهپرستانهی ما کمک میکند. ما همواره دوست داشتهایم که خودمان را از حیوانات دیگر کمتر وحشی بدانیم. گفتن اینکه کسی «انسان» است به این معناست که مهربان است؛ گفتن اینکه کسی «وحشی» و «جانورخوی» است، یا صرفا اینکه «مثل حیوانات» رفتار میکند بر این دلالت دارد که بیرحم و پلید است. ما بهندرت در این نکته تامل میکنیم که حیوانی که با کمترین دلیلی میکُشد، انسان است. ما شیرها و گرگها را وحشی قلمداد میکنیم زیرا آنها میکشند، درحالیکه آنها باید بکشند، وگرنه از گرسنگی خواهند مرد. انسانها حیواناتِ دیگر را بهمنظور ورزش، برای ارضای کنجکاویشان، زیبا کردن بدنهایشان و مطبوع ساختنِ ذائقهشان میکشند. انسانها همچنین اعضای گونههای خود را بهخاطر حرص یا قدرت میکشند. علاوه بر این، انسانها به کشتنِ صرف رضایت نمیدهند. آنها در سرتاسر تاریخ به آزار و شکنجهی همنوعان انسانیشان و شریکان حیوانیشان پیش از آنکه آنها را بکشند تمایل نشان دادهاند. هیچ حیوانِ دیگری این میزان علاقه را به انجام دادن این کار نشان نمیدهد.
منبع: آزادی حیوانات، پیتر سینگر، ترجمه بهنام خدا پناه، نشر ققنوس، صفحهی 413
(با اندکی تغییر)