ما به کودکان خود می آموزیم که حیوانات را دوست داشته باشند، حیوان ها قهرمانهای کارتون های دوران کودکی ما هستند، بسیاری از ما حیوانی خانگی داشته ایم یا داریم، و هنگامی که خشونت یا بدرفتاری نسبت به حیوانات می بینیم ناراحت و/یا خشمگین میشویم. بنابراین در اینکه ما حیوانات را دوست داریم یا دست کم از آزار و اذیت آنها ناراحت میشویم میتوان توافق کرد.
حال تصور کنید به یک مهمانی می روید و غذایی میخورید که در آن گوشت به کار رفته است. از طعم غذا خوشتان میآید و از میزبان میپرسید چگونه غذا را درست کرده که اینقدر خوشمزه شده است. او در پاسخ به شما میگوید که در این غذا گوشت گربه به کار رفته است. با شنیدن این پاسخ حالت اشمئزاز به شما دست خواهد داد (فرض بر این است که خوردن گوشت گربه برای شما قابل قبول نیست، در غیر اینصورت گربه در این مثال را با حیوانی که خوردن گوشتش برایتان غیرقابل قبول است عوض کنید) در حالی که تا قبل از شنیدن این سخن، نسبت به این غذا احساس رضایت و خشنودی میکردید. غذا هیچ تغییری نکرده است، آنچه تغییر کرده است آگاهی شما نسبت به محتویات غذا است. در هر فرهنگی تمایزی بین حیواناتی که میتوان گوشتشان را خورد و حیواناتی که نمیتوان گوشتشان را خورد قائل میشوند.
به قلم ملانی جوی ، پروفسور ، نویسنده و روانشناس اجتماعی اهل ایالات متحده