مشخصاً من از بدو تولد نظریهپرداز فمینیست و وگان نبودم. من در روستایی کوچک به دنیا آمدم و اسب کوچکی داشتم به نام «جیمی» و عاشق او بودم. وقتی بزرگ شدم به مدرسه مذهبی دانشگاه ییل رفتم. پس از یک سال برای تعطیلات به خانه برگشتم. یک روز همسایهای در خانه ما را زد و به من گفت یک نفر جیمی را با تفنگ کشته است. من بیرون دویدم. جیمی روی زمین دراز کشیده بود. او مرده بود. شب آن روز، برای شام داشتم همبرگر میخوردم که بهیکباره خوردن همبرگر را متوقف کردم، به خودم گفتم من دارم یک گاو مرده را میخورم. من فمینیست بودم و به همین دلیل میدانستم که امر شخصی امر سیاسی است و میدانستم چگونه درباره زندگی خودم پرسشهایی را مطرح کنم. من متوجه شدم که باید از خوردن گوشت حیوانها دست بکشم. پس از چند هفته که از گیاهخواری من میگذشت، در میدان هاروارد قدم میزدم که متوجه شدم بین فمینیسم و گیاهخواری رابطه عمیقی وجود دارد. ولی 15 سال طول کشید تا ایده اولیه را به کتاب «سیاست جنسی گوشت» تبدیل کنم.
-کارول آدامز
نویسنده و نظریه پرداز فمینیست و فعال حقوق حیوانات