نسخه جدید کتاب : حسنی نگو یه دسته گل

285 بازدید
گیاهخوار ارشد
دنیا رو زیبا میکنم
سبک تغذیه:
میوه خوار وگان
3 سال و 9 ماه و 1 هفته سابقه گیاه خواری
زمان ارسال:
1399/11/15 17:05

توی ده شلمرود،

حسنی تک و تنها بود.

حسنی نگو، بلا بگو،

گوشت خوار گوشت خوار ها بگو،

صدای بلند، خوی سیاه، گوشت خوار خشن، واه واه واه.


نه فلفلی، نه قلقلی، نه مرغ زرد کاکلی،

هیچکس باهاش رفیق نبود.

تنها روی سه پایه، نشسته بود تو سایه.


باباش میگفت:

– حسنی میای گیاه خوار بشی؟

– نه نمیام، نه نمیام

– تغذیتو اصلاح کنی؟

– نه نمیخوام، نه نمیخوام


کره الاغ کدخدا،

یورتمه میرفت تو کوچه ها:

– الاغه چرا یورتمه میری؟

– دارم میرم بار بیارم، دیرم شده، عجله دارم.

– الاغ خوب نازنین،

سر در هوا، سم بر زمین،

یالت بلند و پرمو، دمت مثال جارو،

یک کمی بمن سواری میدی؟

– نه که نمیدم

– چرا نمیدی؟

– واسه اینکه من گیاه خوارم.

هیچ حیوونی نمیخورم.

پیش همه عزیزم.

اما تو چی؟

صدای بلند، خوی سیاه ، گوشت خوار خشن، واه واه واه !


غازه پرید تو استخر.

– تو اردکی یا غازی؟

– من غاز خوش زبانم.

– میای بریم به بازی؟

– نه جانم.

– چرا نمیای؟

– واسه اینکه من، صبح تا غروب، میون آب،

کنار جو، مشغول کار و شستشو.

خودت دیدی دور و بَرَم

میدن ماهی و میگو قلقلکم

مگه دیدی منقارمو باز بکنم

ماهی رو هَم هَم بکنم

اگه دیدی بهم بگو

اما تو چی؟

صدای بلند، خوی سیاه ، گوشت خوار خشن، واه واه واه !


در واشد و یه جوجه

دوید و اومد تو کوچه.

جیک جیک زنان، گردش کنان

اومد و اومد، پیش حسنی:

-جوجه کوچولو، کوچول موچولو،

میای با من بازی کنی؟

مادرش اومد،

– قدقدقدا

برو خونه تون، تورو بخدا

جوجه ی ریزه میزه

ببین چقدر تمیزه؟ دونه میخوره چه ریزه

اما تو چی؟

همین امروز

یه جوجه ی سر بریده

نمک و  رُب و چاقو زده

به عنوان ناهارِت

گذاشتی تو دهانِت، واه واه واه !


حسنی با چشم گریون،

پاشد و اومد تو میدون:

– آی فلفلی، آی قلقلی،

میاین با من بازی کنین؟

– نه که نمیایم نه که نمیایم

– چرا نمیاین؟

فلفلی گفت:

– من و داداشم و بابام و عموم،

نمیکشیم که حیوون

بعدش بریم تو ایوون

جونشو کباب بکنیم

ذاتمونو خراب کنیم

اما تو چی؟

قلقلی گفت:

– نگاش کنین.

صدای بلند، خوی سیاه ، گوشت خوار خشن ، واه واه واه !


حسنی دوید پیش باباش:

-بابایی میای گوشت نخوریم ؟

جسممونو سالم کنیم

روحمونو لطیف کنیم

مریضا رو دور کنیم


باباش گوششو تیز کرد

از خوشحالی کهیر زد

حسنی میای گوشت نخوری؟

میام، میام.

جوجه و مرغ رو ریز ریز نکنی؟

میخام، میخام

– حسنی نگو، یه دسته گل

وِگَن و آگاه و تپل مپل


الاغ و خروس، جوجه و غاز و ببعی

با فلفلی، با قلقلی، با مرغ زرد کاکلی

حلقه زدن، دور حسنی.

الاغه میگفت:

– کاری اگر نداری، بریم الاغ سواری.


خروسه میگفت:

– قوقولی قوقو. قوقولی قوقو؟

هرچی میخوای فوری بگو.

مرغه میگفت:

– حسنی برو تو کوچه.

بازی بکن با جوجه.

غازه میگفت:

– حسنی بیا،

با هم دیگه بریم شنا.


توی ده شلمرود

حسنی دیگه تنها نبود